خونه ی بچگی
شیشه ی مه الود اتاقمو روبه زیبایی تو پاک میکنم
واسه ی کشیدن خیال تو روزای تنهایی تو خاک میکنم
میرسم به کوچه ی بچگی هام جایی که بوده همه ی بازیام
از دلش غصه رو بیرو ن میکشم جای خیر رو شرو وارون میکشم
نکنم اون اشتباه بچگی دلش و داغون کنم به سادگی
دیگه با بخت سیاه قصه ها نقشه ی جدایی رو نمی کشم
با همه ادمکای قصه مون یه راه سبز روی زندون میکشم
خونه رو با سبزه و گلهای نو ادما شو دونه دونه میکشم
سبزی باغچه رو عین قدیما خالی از درد زمونه میکشم
خونه ی بچگیم و با رنگ سبز قرمز و سفید کنارش میکشم
وسطش یه گل به نقش ازادی شکوفه واسه بهارش میکشم
خورشید مهربونی رو با یه زرد مثل یه تیکه جواهر میکشم
نظرات شما عزیزان:
علی 
ساعت21:13---21 مهر 1390
از وینستون چرچیل پرسیدند:
آقای نخست وزیر، شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آنسوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید، اما این کاررا نمی توانید در بیخ گوش خودتان یعنی در ایرلند
که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام دهید ؟
وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد:
برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج هست که این دوابزار مهم را درایرلند دراختیار نداریم .
سوال می شود: این دوابزار چیست؟
چرچیل در پاسخ می گوید:
اکثریت نادان و اقلیت خائن.